برادر گرامی!
باز هم ممنون كه مجال طرح نظرات مخالف را فراهم میاورید. در ابتدا عرض کنم كه پیش فرض های بنده برای تحلیل نوشته های شما با آنچه كه شما در نظر دارید متفاوت است. فرموده بودید كه برد مطالب شما کم است و تاثیری در اکثریت مردم نخواهد داشت. این را به حساب شکسته نفسی حضرت عالی میگذارم. چنان كه دیدید در دوره غیبت کبرا خیل زیادی از وب گردهای مملکت بسیج شدند تا اثری از آثار شما بیابند. تصور میکنم همین اشارت کافی است تا برد مطالب و وبلاگ شما مشخص شود. جهت نمونه عرض کنم كه اینجانب هر هفته بی صبرانه منتظرمطالب شما و مسعود بهنود عزیز در گویا هستم و به محض دیدن مطلب جدیدی آنرا مشتاقانه میخوانم و میخوانم و میخوانم. به نظر من دنیای مجازی روشنفکری ایران با وجود چنین نویسندگانی هر روز به بلوغ بیشتری میرسد. این را از روی تعارف و خوشامد شما نمیگویم و به آن کاملا اعتقاد دارم. پس ناراحتی من از غیبت شما واقعی است و اصلا بابت خلا نوشته ای از شما خوشحال نمیشوم كه هیچ احساس کمبود نیز میکنم.حرف این حقیر نه سکوت است و نه عدم انتقاد.
سؤال من از شما این است كه چه چیزی در این جنبش مشاهده فرمودید كه شما را به یاد انقلاب ۵۷ و عواقب آن انداخته است؟ من میگویم درس ۵۷ این بود كه میتوان هر حکومتی را به زانو در آورد و درس این ۳۰ سال این است كه باید عقلانیت را حاکم کرد. این همان چیزی است كه در جنبش میبینیم. شما كه انقلاب ۵۷ را دیده اید آیا شباهتی می یابید؟ آیا تبعیت محض مردم از رهبر در زمان انقلاب با رابطه این جنبش با راس آن قابل مقایسه است؟ آیا خواسته ها یکی است؟ آیا رهبران همانگونه فکر میکنند؟ اینجاست كه میگویم اهداف این جنبش در شعارهای مردم، بیانیه های موسوی، سخنان کروبی و فتاوی علمای سبز ( به عنوان مثال رجوع فرمایید به نظراتشان در مورد بهاییت و بهاییان) تمایز خود را با خواسته های انقلاب ۵۷ نمایان میکند. دقت در مطالبات کنونی، كه درمیان مردم سالهاست كه در حال پردازش و صیقل خوردن است، نشان دهنده یک تفاوت ماهوی با انقلاب ۵۷ است كه این تفاوت به عقیده این حقیر همان اکسیر کمیاب جدائی دین از سیاست در مملکت ماست. نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران یعنی همین. جمهوری ایرانی یعنی این. نه؟ آیا بعد از این و به فرض پیروزی مردم سبز باز هم میتوان از مردم خواست كه همچنان ولایت فقیه یا شورای نگهبان ویا چیزی از این دست را گردن نهند؟ اگر در نتیجه این حرکت فقط اصل جدایی دین از سیاست به تحقق بپیوندد و ایران بعد از ۱۰۰ سال مبارزه و هزینه دادن به واقع به دروازه های یک نظام واقعا دموکرات بر اساس ارزشهای جامعه برسد، به گمان من ارزش خونهای ریخته شده را داشته است.
بنده با نوشته شما در مورد شکنجه، خفقان، کشتار و ... موافقم ولی ارتباط آنرا با زیر سوال بردن دستاورد جنبش در معرفی خود به جهان از طریق خانم رهنورد نیافتم. بر این عقیده ام كه میتوان منتقد ماند ولی نمیتوان و نباید همه را به یک چوب راند. میتوان واقع گرا بود ولی نباید منفی گرا ماند. میتوان هشدار داد ولی نباید نومید کرد. میتوان در طول حرکت مردم بود و آگاهانه آگاهشان کرد ولی نباید در برابر آن ایستاد. قصد اسائه ادب ندارم و شما را در برابر جنبش نمیبینم بلکه میخواهم با زبان دلنشینتان یادآور نگرانی های خود باشید نه با طنز (شاید هم تمسخر) ابعاد حرکت مردم را کوچک کنید. باور بفرمایید بعد از هر مطلب انتقادی / کنایه ای از جانب شما بنده چند روزی در این غربت، سرگردان به حال توده غصه میخوردم كه روشنفکر ما وقتی کلیت جنبش را این چنین زیر سؤال میبرد، وای به حال مردم کوچه و بازار.
من باب مثال و برای ختم مطلب بلندم (كه بابت آن از شما و خوانندگانتان عذر میخواهم) باید عرض کنم كه دیروز دوستی از ایران میگفت كه چه فرقی میکند احمدی با موسوی؟ اینها همه شان سروته یک کرباس هستند. مگر آن یکی نخست وزیر دوران خفقان نبود؟من از کار و زندگی افتاده ام تا او بیاید؟ میخواهم نیاید. همچنین میگفت با این لوس بازیها نمیشود اینها را سرنگون کرد. مردم یا باید به شدت برخورد کنند یا وقت خود و ما را تلف نکنند. فکر کنم این نظر تقریبا همان ترجمه عامیانه مطلب شماست.
آیا واقعا و در این برهه (به قول امروزیها) از این جنبش انتظار از بین بردن حکومت را داریم؟ یا بنا داریم با قراردادن اهداف میان مدت كه قابل تحقق باشند به هدف نهایی برسیم؟
جناب سخن! انتخاب با ماست.
برای مشاهده مطلب برادر ارجمندم سخن به نشانی زیر مراجعه کنید:
http://www.fmsokhan.com
http://www.fmsokhan.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر