روز 22 بهمن دو گروه آدمیان در میدان می آیند آنان که به فرمان آمده اند و آنان که به مردمی گام در این میدان نهاده اند. که حافظ شیراز وقتی از نسیم صبح سعادت خبر می داد گفت تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت/ به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی.آنان که خود آمده اند، به مردمی نه به فرمان، می توانند هوادار احمدی نژاد باشند و یا سبز. نه آنان دیوند و نه شما جاسوس، این چشم لوچ بدبین کیهانیان است که مردم را چنین به خشونت تقسیم می کند. این ها دو دسته از مردم ایرانند که برخی شان باور دارند حرکات و رفتار احمدی نژاد را بعضی وی را غاصب ریاست جمهوری و باعث وهن ایرانی می دانند. این هر دو مردمیان در تظاهرات 22 بهمن با هم خواهند رفت با هم خواهند خواند، سرنوشت رویائی شان آن است که در کنار هم گام بردارند و راه همدیگر را نبندند و باور کنند که جان هر کدامشان به هم وابسته است و بی آن دیگری چیزی کم دارند. بدانند که اگر آن دیگری نبود، تفاوت نبود و رقابت نبود، مزه ای نداشت سیب زندگی.
در مقابل این دو گروه دسته ای هستند که اگر امروز دوران پادشاهی باقی بود از جانبازان اعلیحضرت بودند و در فهرست حقوق بگیران دفتر روابط اجتماعی دربار، همان ها که گردن می کشند و گاهی جان می دهند و وسیله قدرتمندان هستند. تاریخ را بخوانید تا بدانید رضاخان را چه کسانی رضاشاه کردند. اینان خیلی همت کنند سرنوشتشان همانند سعید امامی است یا سعید مرتضوی یا سعید عسگر. اینان هیزم بیارانند. گاهی لباس شخصی نام می گیرند گاه گروه خودسر و باری همین ها. اینان را باید پائید . اینان را باید رسوا کرد. اینان ر باید شناساند. ورنه مردمی که هوادار احمدی نژادند همان هستند که بی وجود و حضورشان دموکراسی برپا نمی شود.
چرا اینان لازم انددر اخرین انتخابات اکثریت رای دهنده تهرانی به احمدی نژاد رای نداد – حتی اگر نتایج اعلام شده توسط شورای نگهبان جنتی را یکدست بپذیریم -. همان سی و چند درصدی که به ادعای وزارت کشور آقای صادق محصولی و شورای نگهبان هوادار احمدی نژاد بودند بی تردید اینک ریزش کرده و کاسته شده اند. به زحمتی می توان گفت مردمی که دیدند در برابر چشمانشان با آن ها چه رفتاری کردند. دیدند رقیبان انتخاباتی را به دادگاه مسخره عمومی کشاندند، دیدند مردمان محترمی را که سال ها زمام دولت را در دست داشتند و محرم اسرار بودند به چه زحمت و آزاری انداختند. دیدند که یک گروه برای ماندن بر سر کار، به چه زبونی و دروغ و حقارت تن داده، چطور همه عدالت جوئی های مضمر در انقلاب را بی اعتبار کرده و همه گذشته را به حراج گذاشته، دیدند که چه بر سر اقتصاد آورد. دیدند با ادعای حمایت از فقیران و محرومان چه حمایت ها از سرمایه داران کرد. قیمت ها را دیدند چه شدند و وعده ها را دیدند به چه روز افتاده. پس عجب نیست اگر ریزش کرده باشند.دیگر همان سی در صد هفت ماه پیش هم برای آقای احمدی نژاد نمانده اند.
در چنین پسزمینه ای قرارست سالگرد انقلاب برگزار شود، رهبران سبز به درست فرصت یافتند تا دروغگویان را به زحمت اندازند. آن ها را در مقابل وضعیتی دشوار قرار دادند. این که از هواداران نهضت سبز خواستند که به راه پیمائی بروند. پس روز 22 بهمن از ترس حضور سبزهاست، که حریف به زحمت افتاده و صد برنامه چیده که خبرنگاران خارجی را طوری سامان دهد که هیچ صحنه نباید را نبیند. و حالا خواهیم دید این خبرنگاران وقتی رفتند چه ها خواهند نوشت.وحشت شان از این است که اگر تظاهرات تهران نمونه همان باشد که در انتخابات جلوه داشت ، یعنی حقیقت را نشان دهد و نشان دهد که دولت احمدی نژاد بیست درصدی بیشتر هوادار ندارد، آن وقت فاجعه خواهد شد.
طشت برخی ها از بام خواهد افتاد، مردم هزاران بار به بزرگی و شعور مصطفی تاج زاده آفرین خواهند گفت که با دفاع نکردن از خود در دادگاه بازی نمایشی را لو داد. شرط گذاشت که هر گاه شکایت من از آقای جنتی مطرح شود از خود دفاع خواهم کرد.اصلا بیائید فرض کنیم که انتخابات خرداد امسال درست و دقیق همان بوده است که وزارت کشور و شورای نگهبان [بگو صادق محصولی و احمد جنتی اعلام کردند و رهبر جمهوری اسلامی هم تنفیذ کرد] و بیائید فرض کنیم که مردم تهران چنان ساده لوح اند که تبلیغات و دادگاه و اعترافات همگی را باور کرده اند و هیچ از ارادتشان به آقای احمدی نژاد کم نشده است. در چنین صورتی روز 22 بهمن در برابر چشمان خبرنگاران و مردم جهان و از جمله هلی کوپترهای صدا و سیما، میزان هواداران احمدی نژاد و تعداد سبزها آشکار خواهد شد.
اگر دولت این را بگذارد دیگر حتی قبولاندن این که در انتخابات گذشته تقلب نشده است هم غیرممکن خواهد بود. به همین سادگی حضور شما زحمت افزای متقلبان و متعصبان و خودخواهان می شود.راه حل مشکلپس دولت فخیمه با خزانه پرپول نفت که در اختیار دارد برای جلوگیری از رسوائی بیشتر دو کار باید دست زده باشد. یکی آن که به هر وسیله آدمیانی را از اطراف به تهران آورده باشد.
دیگر این که فضای رعب و امنیتی چنان ایجاد کرده باشد که سبزها احساس کنند اگر به راه پیمائی بروند خوف دستگیریشان هست. همان کار که وزارت اطلاعات احمدی نژاد در دو هفته گذشته با پشتکار انجام داده و به همه فعالان دانشجوئی که از قضا همه شان را هم دستگیر کردند و با وثیقه آزادند اخطار کرد که اگر در تهران باشند اطمینان نداشته باشند به انفرادی برنمی گردند. در آخرین لحظات از فرمانده نیروی انتظامی خواستند در تلویزیون اعلام کند که اگر دستگیر شد کسی تا نوروز آزاد نمی شود. این صحنه در اثر شتابی که در کارها بود چنان نا به سامان و چنان ناهماهنگ اجرا شد که درز پیراهنش گشوده گشت. در این میان دکتر تاجیک را یکراست از انفرادی با یک دسته کاغذ به تلویزیون فرستادند که"بدو فرصت نیست و بگذار سبز ها ترا با چشمان گود افتاده ببینند و از آمدن منصرف شوند". این یک بدعت بود. انواعش را بی خردشان به نمایش گذاشته بودند این یکی شیرینکاری بود که در فرصت کم بدان نائل آمدند و بر تفریح مردم افزودند.
یکی شان اعلام کرده ما چکار داریم در 22 بهمن هر کس چه می پوشد و چه رنگی را دوست دارد وقتی برای بزرگداشت از انقلاب آمده باشند محترم اند. بلافاصله تلفن ها به کار افتاده که برادر چرا خارج می زنی و یکی دیگر را فرستاده اند تا فردا شب بگوید. هیچ رنگی جز پرچم مقدس قابل قبول نیست. در همین زمان روزنامه ها را پر کرده اند از خبر پیروزی نامزد مسکو در انتخابات اوکراین. به این اندازه شادمانی در روزنامه ها روسی هم نوبرست. هواداران دموکراسی خواه یک نامزد انتخابات اوکراین را انقلاب مخملی نام نهادند و همچون دون کیشون به مبارزه با او برخاستند و سرانجام چون با چند در صد شکست خورد جشن به پا کردند جشنی به قول گوهر مراد مانند شب عروسی بابام. و هیچ نگفته چرا هنوز بر سر وزارت خارجه نوشته اند نه شرقی نه غربی
اهمیت دعوت آقایان موسوی، خاتمی و کروبی و همین طور بیانیه گویای آقای هاشمی برای شرکت در راه پیمائی روز 22 بهمن به همین است و بس. قرار نیست حکومتی سرنگون شود، قرار نیست چنان که برخی گفته اند روز سرنوشت باشد. نه پایان چیزی است نه آغاز آن. اما در این روز امکان آن هست که یک پیروزی نصیب دستگاه تبلیغاتی دولت شود که با کمک بوق های خود چنان بزرگش کند که از دورهای دور هم دیده شود. حضور سبز این مکان را کور می کند و یک فرصت هم در اختیار سبز قرار می دهد و همین طور مهلتی برای آگاهی در اختبار دستگاه رهبری می گذارد.
امکانات دو طرفدر این نبرد دو طرف چه دارند. چه تصور باطی است که کسانی تصور می کنند زندان و احکام حبس، برنامه های یکسویه صدا و سیما را باید به حساب دست بالاتر رقیب گذاشت. اصلا چنین نیست. خوب دقت کنید احمدی نژاد مانند همه پوپولیست ها وقتی هیچ کدام از این امکانات را نداشت می توان پنداشت که پنجاه در صد آرا را در دور دوم انتخابات 1384 به دست آورد. اما اینک پنج سال بعد از آن که 300 میلیارد دلار خرج تبلیغ خود کرده و بین مردم پاشیده، این همه تغییرات داده، دستگاه عظیم تبلیغات و اطلاعات و امنیت را در دست داشته به شوخی می ماند که بگوئیم سی در صد هوادار دارد. پس گزاف نیست اگر ادعا شود که این همه امکانات به سود او عمل نمی کنند. ننگ کهریزک، ننگ حمایت از متهم بدنامی مانند مرتضوی، ننگ نساختن با هیچ گروه و دسته ای مگر کسانی که در این بازی کودکانه حرف شنو کارشناس ارشد احمدی نژاد هستند، ننگ شعارهای ضد سرمایه داری دادن و مهندس محصولی را در کابینه گذاشتن، ننگ تحقیرکردن و دشمن ساختن کسانی که از دو جناح کشور که احترامی داشتند. به حراج گذاشتن تمام تبلیغات مبنی بر موفقیت های نظام در ربع قرن.
بر این مجموعه بیفزائید زحمتی که احمدی نژاد برای دستگاه حکومتی ایران ایجاد کرده. مثلا نگاه کنید به نیروی انتظامی دوران خاتمی که قالیباف فرمانده اش بود و کسی مانند سردار طلائی فرمانده مرکزش، همان نیروئی که در هر مجادله ای از سوی مردم به عنوان میانجی و امین صدا می شد. و مقایسه کنید با میزان محبوبیت امروز همین مجموعه. سپاه به عنوان یک نیروی مردمی که در جنگ شهید داده و سرفراز به خانه آمده نگاه کنید که در این پنج سال چقدر در ذهن مردم محبوبیت باخته است. و این فهرست درازست. اشارتی بود تا گمان نرود دولتی ها دست بالا را دارند با امکانات جنبش سبز کم و سبز ضعیف است.
اما قدرت سبز به کجاست. به سادگی قابل شمارش است که نهضت سبز چه دارد. اول و بزرگ تر سرمایه اش این که حریف را واداشته تا منتهای خشونت و بدکرداری و پریشانی خود را نمایش دهد.صحنه دادگاه صد نفره را به یادآورید. نگاه های بهت زده حجاریان و نبوی و تاج زاده را که از انفرادی آورده شده بودند و نمی دانستند برای چه فراخوانده شده اند. اول بهت زده بودند و هر چه نمایش به سوی آخر می رفت دیگر هیچ چیز مانع لبخنده لیلاز و زیدآبادی و نبوی نمی شد. دریافته بودند که حریف خود را به چه نقطه ای رسانده و در کجای تاریخ برای خود جا ذخیره کرده است. اعدام این دو جوان و پراکنده گوئی هایشان را درباره پرونده جوانان. این از آن تصمیم های جسورانه بود که به همین زودی گریبان چند تن از جانبازان دولت احمدی نژاد را می گیرد.
قدرت سبز به همین هزاران نفری است که بعد از انتخابات زندانیشان کردند . قدرت سبز به زندانی بودن دکتر ملکی، علیرضا بهشتی، دکتر یزدی، بهزاد نبوی، و 65 روزنامه نگار جوانی است که همین چند روزه به زندان انداخته شدند. قدرت سبزها به چشم های دو دو زن دکتر تاجیک بود که صدها و هزاران سبز با دیدن آن در فضای مجازی به صدا آمدند که "دکتر تاجیک عزیزی. چه خوب کردی که به مصاحبه تن دادی".قدرت سبز به استیصالی است که در اردوی مقابل انداخته که سرگردان و خود باخته هر لحظه یک طرح می دهد و به سرعت به کار می اندازد. زمان ندارد این توهمات ابداعی را وارسی کند. سرگیجه گرفته است.
اما باتوم اما گلوله اما شکنجه. آیا این ها امکانات ترساننده دولت است. اگر کسانی بر این باورند کافی است نگاه کنند به دلهره های حریف. به دروغ های سرهم بندی شده که از ترس بی جراتی ساخته اند. این روزها – گرچه کمتر حوصله می کنید – اما حتی برای کار مطالعاتی نوشته هایشان را بخوانید. دیگر نمی توانند مهار کنند ماشین دروغ سازی را. جوان می نویسد دیشب مهندس موسوی با همسرشان زد و خورد کردند. آن یکی از کروبی قصه می بافد، همزمان از جانب هاشمی رفسنجانی نامه به رهبری می سازند. جعل می کنند که خاتمی در نامه به رهبری از موسوی و کروبی بدگوئی کرده. هیچ باک از اعتبار و آبرو ندارند. در یک فرآیند پوچ رسوا هر چه می خواهند از قول مردم جهان می نویسند. نه ترسی از آبرو دارند و نه باکی از خدا. به دام افتاده می بینند خود را و استفاده از هر وسیله ای برایشان مجاز شده است.
روزنامه ایران ادعا می کند که ایران به گواهی آمار سازمان ملل سومین کشور دنیا از نظر رشد توسعه است. این همه متخصص خواهند پرسید رشد توسعه کدام است. بعد هم کدام رتبه بندی کدام مرکزی در سازمان ملل. اما زحمت زیاد لازم نیست در خبر آمده کشور اول این فهرست مصرست. یکی از فقیر ترین و عقب افتاده ترین کشورهای جهان، و البته برای وزن شعر نوشته شده چین دوم است.این دروغ بی منبع روزنامه دولت را چه کسی باید باور کند.
امروز خبر داده اند سال آینده هیچ حقوقی افزایش نمی یابد تا بودجه دولت را توجیه کنند فردایش تیتر بزرگ زده اند که حقوق کارگران افزایش می یابد. این همه سروصدا کردند برای پرکردن فرم های خانوار و آن را همه پرسی دولت خواندند و درباره ضریب صحت آن بزرگ نمائی ها کردند، به یک فشار مجلس و افکار عمومی رییس دولت اعلام داشت خوشه بندی به طور کلی کنار گذاشته شد. یعنی میلیاردها تومان آمارگیری پر. امروز اعلام کردند توپولف به دستور احمدی نژاد از ناوگان هوائی کشور حذف شد فردایش حمید بهبهانی در پاسخ این سئوال گفت توپولف دو نوع است یکی خیلی خوب است و دیگری را داریم بررسی می کنیم. و نگفت هواپیمائی را که ارفلوت از ناوگان خود حذف کرده آیا همچنان جان مردم ایران خواهد گرفت یا نه.
لقمه گلوگیر هسته ای و این ماجرای آخر که برای پوشاندن تسلیم در تبادل اورانیوم درست شد. نمایش دستور رییس جمهور به رییس سازمان انرژی اتمی که همانند فتحعلی شاه که فرمان بمباران اروس را داد در برابر دوربین های تلویزیون فرمودند صالحی بیست در صد. فورا.یعنی کسی نمی داند جمله سه روز قبل احمدی نژادچه معنا داشت وقتی در برنامه تلویزیونی گفت تبادل اروانیوم را بعضی بدبین ها این طور تحلیل می کنند که ممکن است آن ها اورانیوم را بگیرند و معادلش را ندهند. خب ندهند بهتر ما . وضعیت ما بهتر خواهد شد.معلوم شد نگرانی دو هفته قبل صادق خرازی درست بود وقتی نوشت ممنون از تلاش های هیات مذاکره کننده هسته ای اما یادتان باشد این غنی سازی اصل ماجرای ماست و برایش هزینه ها پرداخت شده مبادا قربانی اهمال و بی اطلاعی دولتمردان شود.
و یادم باشد عبدالله رمضان زاده چند ساعت قبل ز دستگیری در نطقی که سندش موجود هست و در اینترنت قابل دسترسی گفت می خواهند تسلیم شوند و معامله کنند برای همین ما را باید بگیرند. و می گیرند. و گرفتند. و مقدمه این تسلیم فراخواندن محمد علی رامین به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد بود. یعنی روزنامه منقدی هم نباشد و حمام را قوروق کنید یکی در خزینه آواز می خواند تا در گوشش صوت داودی جلوه کند.
گفتم دروغ می بافند و هیچ ابائی ندارند. همین دیروز کیهان در سرمقاله اش نوشته وزیر دفاع آمریکا به صراحت گفته ایرانی خوب و معتدل آن است که به گلوله ای کشته شده باشد" و یکی دیگر از سران آمریکا گفته ایران را باید از روی زمین برداشت.باید به نویسنده گفت ممکن است شما از شدت گرفتاری و احتیاج چنان به روسیه باج بدهید که داده اید اما شش میلون ایرانی مقیم خارج از کشور نمرده اند، اگر چنین یاوه ای از زبان آقای گیتس بیرون آمده بود الان بمباران انتیرنتی بود و او را از گفته چندان پیشمان می کرد که صد بار عذر خواسته بود. جز آن که آزادیخواهان خود آمریکا گوینده چنین سخنی را [درباره هر ملتی گفته باشد به زنجیر خواهند کشید].
اگر شک دارید در حاتم بخشی دولت احمدی نژاد بخوانید در مجله پنجره افاضات مشاور رییس جمهور و مسوول حوزه بحرخزر را، و از شرم عرقریز شوید که درباره روس ها و سهم ایران در خزر چه می گوید و این همان کس است که دولت احمدی نژاد برایش در مقام سفارت ایران در لندن تقاضای اگرمان کرده . آقای صفری همان کس است که در باب علت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اصولا بلوک شرق که رشته تخصصی اوست به رابطه گورباچف با منشی اش اشاره کرده و نوشته همسرش که با آمریکائی ها رابطه داشت وی این ارتباط را فهمید و به گورباچف گفت بیچاره ات می کنم..همین شخص در یک قصه پردازی باورنکردنی که شباهت تمام به نشریات زرد اروپائی دارد چند جا ادعا کرده که نقشه راه مبارزه با انقلاب های مخملی را او به ولادیمیر پوتین داده است.
این بی سروسامانی حتی طلسمی را که نزدیک ترین مشاور احمدی نژاد از سفرهای پانزده روزه به هند [شاید هم کشمیر] همراه آورد باطل کرده است و این همه از انفاس شما سبزهاست.امروز در خیابان ها حتی در نگاه دیگران خواهید یافت راز این همه قدرت را. نیازی به هیچ نشانه نیست.
و اگر خوفی هست از بی تابی جوان هاست که تحت تاثیر شعارهای بی اساس در اندیشه این که روز سرنوشت فرداست، کاری کنند که حریف می خواهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر