۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

چند رباعی بهاری از رضا مقصدی

ا ز سبزترين جای وطن آمده‌ام
با خاطره‌ی چای و چمن آمده‌ام

مضمون زلال روزگارم عشق‌ست
در بازکن ای سپيده! من آمده‌ام

***

من آمدم از چراغ‌ها بنويسم
از درد بلند داغ‌ها بنويسم

تا شادی هر جوانه، جان تازه کند
يک‌بار دگر ز باغ‌ها بنويسم

***

برخيز و بيا بهار را مهمان کن
موسيقی بی‌قرار را مهمان کن

بگشا! بگشا! پنجره‌هايت را، باز
آواز دل انار را مهمان کن

***

در خانه، صدای پای گندم سبزست
در سينه، سروده‌های گندم سبزست

شادا ز پس زردترين حادثه‌ها
شعر من و ماجرای گندم سبزست

***

اينجايم و ريشه‌های جانم آنجاست
شادابی باغ ارغوانم آنجاست

ديريست در اين قفس، نفس می‌شکنم
گر خاک شود تنم، روانم آن‌جاست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر