علی خامنه ای دیروز رسما حکم امامت و واجب الاطاعت بودن خویش، ابلاغ کرد. وی در پاسخ به استفتايی مبنی بر اينکه "خواهشمند است در خصوص التزام به ولايت فقيه توضيح دهيد؛ به عبارت ديگر چگونه بايد عمل نماييم تا بدانيم که به جانشين بر حق آقا امام زمان (عج) اعتقاد و التزام کامل داريم؟" چنین پاسخ داد: "ولايت فقيه به معنای حاکميت مجتهد جامعالشرايط در عصر غيبت است و شعبهای است از ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام) که همان ولايت رسول الله (صلی الله عليه وآله) میباشد و همين که از دستورات حکومتی ولی امر مسلمين اطاعت کنيد، نشانگر التزام کامل به آن است". مبارک باشد! "آقا" حجت را تمام کرد؛ حالا بر ارکان حکومت و ذوب شدگان در ولایت است که این سخن به گوش جان بشنوند، اطاعت امر کنند و از فردا به صف شوند که: "آقا"! ما عیالواریم و مطیع.
سرسلسله این ارکان هم، خوبست که مجلس باشد. پیشنهاد می شود ـ می گوییم پیشنهاد؛ معنی آن اما دستورست ـ برادران، یک به یک به حرفه های اصلی خود برگردند؛ کرورکرور رای "گوش به فرمان تواییم" در صندوق "آقا"بگذارند و بروند. پس از آن علی و احمد و الیاس و... را چه به آنکه بپرسند دولت چه می کند، بر مردم چه می گذرد، چه کسی چه چیزی را غنی سازی می کند، چه کسی خاک ایران به تاراج می برد.... به اینها چه؟ "جانشین برحق آقاامام زمان"هست و خواهد بود و جانشین جانشین آقا امام زمان هم برگزیده شده ست.همان که در خیابان ها چنین خطابش می کنند: بمیری، نبینی.
خوبست نوبت دوم از آن گردانندگان قوه قضاییه باشد. بازپرس و عدالت و قانون به چه کار آید آنگاه که جانشين بر حق آقا امام زمان، خود حی است و حاضر و پای ثابت هر پرونده. دادگاه ـ حتی از این انواع که این روزگاران می بینیم ـ چرا باید باشد که در آن بزرگمردی مانند عیسی سحرخیز، اسم "آقا" را بیاورد و شاکی او گردد؟ جمع کنید این بساط بی التزامی به ولی فقیه را.سعید مرتضوی و مقیسه و آقا سید هستند که خود ببرند و بدوزند و لباس چل تکه بر تن دشمنان "آقا" کنند.
یا خبرگان مجلس رهبری.اصولا براساس کدام منطق و شهود، حضور مجلسی به نام خبرگان ـ حتی در قالب پر ذلت امروزین ـ معنا دارد؟ نظارت مشتی خبره ـ حتی خبره ای مانند محمد یزدی ـ بر جانشین برحق آقا امام زمان؟! زبان ها لال.
مجلس تشخیص مصلحت به چه کار می آید، وقتی تبلور مصلحت، خود هست و تا امام غایب بیاید ـ که لابد آن را نیز نایب برحقش باید بگوید ـ رشته امور در کف با کفایت دارد؟
وزارت و اداره و نهاد و این همه دفتر و دستک برای رتق و فتق امور روزانه مردمان به چه کار می آید، آنگاه که سرمایه مملکت به تمامی در جیب پر کفایت "آقا"ست و نوچه آن می ستاند و نان از چین و ماچین می آورد؟
دانشگاه و مدرسه و سینما و تالار؟آن هم آنگاه که علم و هنر، همه در "او"ست و اودر "آقا"ست و "آقا"هم بالاسر ما؟ "همین که اطاعت" بیاموزیم از شعبه ولايت ائمه اطهار که همان ولايت رسول الله است، مارابس.
آقایان! بروید همگی اگر به واقع، التزام عملی دارید؛ ببندید دهان هایتان و دیگر نگویید: چه شد که در عصر "آقا" برمادران چنان رفت که مرغان آسمان به فغان درآمدند، چه شد که فحشا حلال و نجابت حرام شد. چه شد که خاک رستم، به زیر سم رادان ها و نقدی ها، خیش خورد و در شوره زار استبداد، گل نفرت رویید. چه شد که عصر، عصر لجارگان و رجاله ها، عصراحمدی نژادها و مرتضوی ها شد. ببندید آن دهان ها که می گویند "دفتر ایام ورق خورده و بخت از نظام برگشته است، آبرویش به یغما رفته و طشت رسوائیش از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است." بدوزید این دهان هارا.
کلام، آن گاه بگویید که جانشین برحق بخواهد؛ سئوال، آنگونه بپرسید که شعبه امام و پیامبر، ترسیم می نماید؛ نفس، آنگاه کشید که "آقا" اجازت دهد. درنیافته اید هنوز؟ گیریم که تا دیروز نمی دانستید، اینک که پاسخ استفتا گرفته اید، اطاعت امر کنید که "میزان حال افرادست". از یاد مبرید که صدای شعبه امام و پیامبر، روز اول به نرمی برمی خیزد، دیگر روزاما، با خشم و نفرت همراهست. کهریزک، بازگشایی شده، در اوین هنوز، جای ی دهان های باز و زبان های سرخ، خالیست.
مجلسی ها! قضات! وزرا! خبرگان!...به این پیام گوش بسپارید: "آقا" از دیروز، درجه گرفت. خود به خویش درجه داد. امام شد، پیامبرخواهد شد، تا خدا شدن راهی نیست. در دکان ها، ببندید.
و به خودمان می گویم: ما در اعتراض به امروز بود که از همه دیروز ها می گفتیم: مرگ بر دیکتاتور.
سرسلسله این ارکان هم، خوبست که مجلس باشد. پیشنهاد می شود ـ می گوییم پیشنهاد؛ معنی آن اما دستورست ـ برادران، یک به یک به حرفه های اصلی خود برگردند؛ کرورکرور رای "گوش به فرمان تواییم" در صندوق "آقا"بگذارند و بروند. پس از آن علی و احمد و الیاس و... را چه به آنکه بپرسند دولت چه می کند، بر مردم چه می گذرد، چه کسی چه چیزی را غنی سازی می کند، چه کسی خاک ایران به تاراج می برد.... به اینها چه؟ "جانشین برحق آقاامام زمان"هست و خواهد بود و جانشین جانشین آقا امام زمان هم برگزیده شده ست.همان که در خیابان ها چنین خطابش می کنند: بمیری، نبینی.
خوبست نوبت دوم از آن گردانندگان قوه قضاییه باشد. بازپرس و عدالت و قانون به چه کار آید آنگاه که جانشين بر حق آقا امام زمان، خود حی است و حاضر و پای ثابت هر پرونده. دادگاه ـ حتی از این انواع که این روزگاران می بینیم ـ چرا باید باشد که در آن بزرگمردی مانند عیسی سحرخیز، اسم "آقا" را بیاورد و شاکی او گردد؟ جمع کنید این بساط بی التزامی به ولی فقیه را.سعید مرتضوی و مقیسه و آقا سید هستند که خود ببرند و بدوزند و لباس چل تکه بر تن دشمنان "آقا" کنند.
یا خبرگان مجلس رهبری.اصولا براساس کدام منطق و شهود، حضور مجلسی به نام خبرگان ـ حتی در قالب پر ذلت امروزین ـ معنا دارد؟ نظارت مشتی خبره ـ حتی خبره ای مانند محمد یزدی ـ بر جانشین برحق آقا امام زمان؟! زبان ها لال.
مجلس تشخیص مصلحت به چه کار می آید، وقتی تبلور مصلحت، خود هست و تا امام غایب بیاید ـ که لابد آن را نیز نایب برحقش باید بگوید ـ رشته امور در کف با کفایت دارد؟
وزارت و اداره و نهاد و این همه دفتر و دستک برای رتق و فتق امور روزانه مردمان به چه کار می آید، آنگاه که سرمایه مملکت به تمامی در جیب پر کفایت "آقا"ست و نوچه آن می ستاند و نان از چین و ماچین می آورد؟
دانشگاه و مدرسه و سینما و تالار؟آن هم آنگاه که علم و هنر، همه در "او"ست و اودر "آقا"ست و "آقا"هم بالاسر ما؟ "همین که اطاعت" بیاموزیم از شعبه ولايت ائمه اطهار که همان ولايت رسول الله است، مارابس.
آقایان! بروید همگی اگر به واقع، التزام عملی دارید؛ ببندید دهان هایتان و دیگر نگویید: چه شد که در عصر "آقا" برمادران چنان رفت که مرغان آسمان به فغان درآمدند، چه شد که فحشا حلال و نجابت حرام شد. چه شد که خاک رستم، به زیر سم رادان ها و نقدی ها، خیش خورد و در شوره زار استبداد، گل نفرت رویید. چه شد که عصر، عصر لجارگان و رجاله ها، عصراحمدی نژادها و مرتضوی ها شد. ببندید آن دهان ها که می گویند "دفتر ایام ورق خورده و بخت از نظام برگشته است، آبرویش به یغما رفته و طشت رسوائیش از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است." بدوزید این دهان هارا.
کلام، آن گاه بگویید که جانشین برحق بخواهد؛ سئوال، آنگونه بپرسید که شعبه امام و پیامبر، ترسیم می نماید؛ نفس، آنگاه کشید که "آقا" اجازت دهد. درنیافته اید هنوز؟ گیریم که تا دیروز نمی دانستید، اینک که پاسخ استفتا گرفته اید، اطاعت امر کنید که "میزان حال افرادست". از یاد مبرید که صدای شعبه امام و پیامبر، روز اول به نرمی برمی خیزد، دیگر روزاما، با خشم و نفرت همراهست. کهریزک، بازگشایی شده، در اوین هنوز، جای ی دهان های باز و زبان های سرخ، خالیست.
مجلسی ها! قضات! وزرا! خبرگان!...به این پیام گوش بسپارید: "آقا" از دیروز، درجه گرفت. خود به خویش درجه داد. امام شد، پیامبرخواهد شد، تا خدا شدن راهی نیست. در دکان ها، ببندید.
و به خودمان می گویم: ما در اعتراض به امروز بود که از همه دیروز ها می گفتیم: مرگ بر دیکتاتور.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر