۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

نامه زهرا رهنورد به رئيس قوه قضائيه

جناب آيت الله لاريجانی رياست قوه قضائيه و قاضی القضات


باسلام
آنچه موجب شد به عنوان زنی در قامت مدعی العموم ، اين نامه را با يک درخواست فوری برای شما بنويسم مسئوليتی است که حضرت علی (ع)برعهده مان گذاشته ، آنجا که می فرمايند «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته »همه ی ما در برابر سرنوشت مردم مسئوليم .

همچنين مولايمان از آگاهان خواسته است که حق مظلوم را از ظالم بستانند و البته بار امانتی است که قرآن کريم بر دوشمان نهاده تا آنجا که در پيکر کوچکمان که در مقابل کوهها و آسمانها قدر و هندسه ای ندارد ،سنگين ترين مسئوليتها را به وديعه نهاده است .
بدين ترتيب است که هريک از ما مدعی العموم هستيم و دادستانی هستيم که بدون حکمی مکتوب و مضبوط از سوی مقامات و عالی رتبگان ،بلکه و اما با انتخابی و انتصابی از سوی وجدان بيدارمان که محصول روحی الهی است ، وظيفه داريم حق را بيان کنيم و داد مظلوم را بستانيم .حوادث يکسال اخير سرکوب ها بويژه هتاکی ها و شعبان بی مخيسم رايج روز قدس مرا بر آن داشت که حق ملت را به زبانی ديگر بازگو کنم .

شما در مقام قاضی القضات اگر بخواهيد می توانيد يکبار برای هميشه زخمهای ملت را مرهم نهيد و از ريشه درمان کنيد .
هنگامی که به مسئوليت قاضی القضاتی می انديشم ،برخود می لرزم، خدايا اين چه مسئوليت سنگينی است که برعهده انسانها گذارده ای و اگر او از عهده اين مسئوليت برآيد خوشا به حالش و اما اگر از مسئوليت پرهيز کند يا بترسد؟…واسفا بر حال او


آقای لاريجانی رياست قوه قضائيه و قاضی القضات

در حاليکه به حکم طبيعت شبها پرنده ها طبق ناموس الهی ، در آشيانه هايشان آرميده اند و روزها آزادانه به هرکجا پرواز می کنند ، به حکم سرکوب گران مردم ،آزاديخواهان و خانواده هايشان و بيوت علما و مبارزان و اخيرا مساجد نيزامنيت و آرامشی ندارند.

دادخواهی من برای انسانها ،خانواده ها و بيت هايی است که در اين يکسال بصورتهای مختلف در معرض تهاجم وحشيانه قرار گرفته اند ،من مدعی العموم اين ملتم زيرا می دانم و ديده ام که از لکه های ننگ اقتدار گرايی ،حملات بی رحمانه ی شبانه و روزانه به خانه های مردم به عنوان دستگيری آزادی خواهان ، نه تنها آزادی بلکه حق حيات شهروندی خانواده هاست که پايمال می شود، به راستی چه مصيبتی به روزگار ملت وارد شده است .

به جرم اينکه فردی اعتراضی به حاکميت دارد يا فردی از خانواده با حاکميت مخالف است ، خانه را زير و رو وکتابخانه و وسايل شخصی را برای بدست آوردن مدرکی ، نشانی ، علامتی و عکسی ويران و به گنجه ها و لباسهای خصوصی زنان و جوانان دست يافته و به حريم خصوصی آنان تجاوز می کنند ،پرده های اخلاق را می درند تا زنی را، مادری را پدری را ،دختری را و پسری را دستگير کنند و در اين روند کودکان خردسال از ترس يا از فراق مادرانشان همچون بيد می لرزند يا ضجه می زنند و گاه اگر فرد مورد نظر در خانه نباشد کسان او را به گروگان می گيرند .بدتر ازهمه درد اسيری است . در زندان نيز مدام زندانيان را به گروگان گرفتن و تجاوز به همسر و فرزند تهديدی می کنند . در اين هجمه بی امان بسياری از زندانيان سياسی با اين روشها دستگير شده اند و خانواده های آنها در بی خبری از فرزندانشان هاجر وار به اين سو و آن سو سرگردان بوده اند.

کجای اين اقدامات اسلامی و انسانی است؟ يا نشانگر مدنيتی است که انسان پس از هزارها سال برای رسيدن به آن تلاش کرده است ؟

اما حمله به خانه های شخصيتهای مخالف حاکميت اين زنجيره مخوف را تکميل می کند .

يورش کينه توزانه و وحشيانه به بيت آقايان منتظری،صانعی ،دستغيب و امثالهم و اين بار نيز حمله به خانه آقای کروبی دردهای ملت را تکميل و صبر همه را به انتها رسانده است .شعبان بی مخيسم گويی روش ثابت نهادهای امنيتی و قضايی در اين يکساله اخير بوده که به اشکالی مختلف عمل می کند.

در چنين شرايطی چه انتظاری داريد که جامعه راست و سالم بماند ، وقتی اراذل و اوباش سينه زنان و بر سرکوبان با ذکر حسين و زهرا و حيدر در خوابگاه ها به دانشجويان حمله کرده ،فرزندان ملت را می زنند و از طبقات بالا به حياط پرتاب می کنند يا به روی مردم بی دفاع و اهالی خانواده روحانيت تيراندازی می کنند ، اما آزادگان و مومنان حقيقی در زندانهای مخوف و بی بهداشت و بی قانون از تمامی حقوق خود محروم و در دخمه های انفرادی به گناه راستی و پاکی و صداقت می پوسند ؟

امروز مذهب به جنگ ملت و مذهب می رود و خدا می داند و تاريخ که انتهای اين جنگ به کجا خواهد کشيد؟

به تازگی در ديدار از خانه و خانواده آقای کروبی و همسر مکرمشان که هردو از اسوه های کشور و فرزندان ايثارگرشان نمونه های خدمت به دانش و ملتند ، با ويرانه ای روبرو شدم که بی درنگ مرا به ياد خيمه های در آتش سوخته کربلا انداخت . تاريخ دردآور و گوش آشنايی که تکرار شده و چشم را نيز به آن وقايع آشنا می کرد. صحنه، صحنه کارزار بود.شيشه ها شکسته ،درها منهدم شده و ديوارها وآسانسورها مجروح از گلوله های مختلف و رنگارنگ ، پنجره ها خرد شده و خاطره محافظ فداکاری يکه و تنها که بر اثر ضربات زير مشت و لگد مهاجمان له شده و به حال کما رفته است و علاوه بر همه صدای های مهيب، فحش ها و اهانتهايی که به اهالی خانه نثار شده به گونه ای تلخ و سياه خود را نشان می داد ،خاطره ای که در و ديوار از گذشت لحظات تلخش می لرزد و هر ناظری از اين همه شعبان بی مخيسم که هرگز جرم محسوب نشده و کسی پيگيرش نبوده است در شگفت می ماند .

چه خبر شده؟ آيا جنگ ايران وصدام است يا خانواده ای بی دفاع و مظلوم ،اسير اراذل و اوباش شده اند .اراذلی سيه پوش که به طور قطع از سوی بخشی از حاکميت ، تجهيز و روانه کارزار ناعادلانه و يکسويه خود با مدافعان حق ملت شده اند .

برای قاضی القضات اين يکی از همان نقاط حساسی است که خداوند فرموده « ان ربک لبالمرصاد » بطور قطع خداوند درکمينگاه است .
از شما انتظار می رود پيش از آنکه دست انتقام الهی وارد معرکه شود و خشک و تر را بسوزاند دستگاه قضا وارد عمل شده و به حکم وظيفه داد مردم بستاند .

شما خوب می دانيد مقام قاضی القضاتی نه تنها در اسلام بلکه در قاموس بين المللی رساندن حق به حق دار است نه حفظ حاکميت … همان حقی که به فرموده حضرت علی (ع) هنگام توصيف آسانترين و هنگام عمل در زمره سخت ترين و پيچيده ترين اجرائيات است .تا کی بايد درمرگ قانون و قانون گرايی به سوگ بنشينيم ؟ و شاهد مثله شدن حق باشيم .

اين بار خواست من به عنوان مدعی العموم ريشه ای و بنيادی است .يکبار برای هميشه در رسانه ملی و ساير رسانه ها ظاهر شويد و شجاعانه همه اين رفتارها را از آمران و عاملان محکوم و سپس آنهارا مجازات کنيد.شايد تا حدودی و البته نه کامل اين لکه ننگ شعبان بی مخی ، قانون شکنی ، تجاوز گری و سرکوب که در کشور ما به شکلهای مختلف تبديل به فرهنگ رفتاری دربرابر مخالفان شده و هردم به وسعت و شدت آن افزوده می شود پاک شود و در عين حال حيثيت دستگاه قضا به عنوان قوه ای مستقل و حق مدار اعاده گردد و مهمتر از همه مردم آزاد باشند که با فکر و انديشه دلخواه خود زندگی کنند و حاکميت را نقد کنند بدون آنکه جواب چنين زيستنی که طبيعی و به حق است ،مشت ، باتوم ، تجاوز و شکنجه و گلوله باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر