ظالمان ستم پيشه
عاشقان تاريکی
دشمنان زندگی
شمار ضعيفان را دست کم گرفته ايد
دست شما آغشته به خون آنهاست
زندگی جادويی ما را از شکل انداختيد و تخم اندوه در کشتزارها کاشتيد
صبر کنيد
گول بهار را و صافی آسمان صبح را نخوريد
زيرا در افق
آنک نهفته است بيم تاريکی،
و غرش تندر و خيزش بادها
زنهار
زير خاکستر آتشی پنهان است
و آنکه خار می کارد، زخم درو می کند
بنگريد! من سرهای مردمان را درو کرده ام
و گلهای اميد را و قلب جهان تشنه را با خون سيراب کردم
باری رود خون شما را در خواهد نورديد و توفان سهمگين شما را خواهد بلعيد