۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

آنها که می خواهند غنائم خونین انقلاب را تقسیم کنند (روزنامه کیهان/3 اسفند 1357) - ایرج پزشکزاد خالق دائی جان ناپلئون


اولین روزهای انقلاب کبیر فرانسه بود . فریادهای انقلابی و نطق های هیجان انگیز « کنت دو میرابو » در مجلس طبقاتی فرانسه ، در و پنجره های کاخ ورسای را به لرزه درآورده بود . تنها چند روزی پس از اینکه این مجلس مشورتی طبقاتی ، خود را ملی اعلام کرد ، میرابو در مقابل لویی شانزدهم ایستاد و فریاد زد : « ما به اراده ی ملت اینجا هستیم و جز با زور سر نیزه بیرون نخواهیم رفت » وقتی میرابو در بحبوحه ی انقلاب فرانسه در سال 1790 بمرضی قالب تهی کرد ، مردم پاریس در سوگ هرمان انقلابی خود جامه دریدند و جنازه اش را با شایسته ترین احترامات در معبد « پانتئون » پاریس در کنار ژان ژاک روسو و ولتر بخاک سپردند . اما سال بعد به مناسبت تعمیراتی در کاخ سلطنتی تویلری ، تصادفا قفسه ای کشف شد که در آن نامه های میرابو به لویی شانزده و اسناد و مدارک وجوهی که بابت یک بازی دوجانبه بین دربار و مجلس ملی از پادشاه فرانسه دریافت میکرد ، بدست آمد . مردم بهت زده ی فرانسه دریافتند که اگر دست اجل گلوی این اشرافزاده ی بظاهر غمخوار ملت را نفشرده بود ، چه بسا ثمره ی مجاهدت آنها بر باد می رفت .

در این روزها می شنویم و می خوانیم که بعضی از گویندگان و نویسندگان در مقام صحبت از انقلاب کنونی ایران ، یادی از انقلاب کبیر فرانسه می کنند و وجوه تشابهی بین این دو می یابند . و برخی دیگر به خلاف آنها هر گونه مشابهت و نزدیکی بین این دو انقلاب را بعلت تفاوت بین علل معنوی و اجتماعی و اقتصادی آنها ، نفی می کنند . به گمان من نتیجه ای بر این مباحثات متصور نخواهد بود ، مگر آنکه از مطالعه ی وجوه اشتراک یا تفریق بتوان به نتیجه ای برای پیشبرد انقلاب ایران دست یافت .در این مقوله یک نکته قابل ذکر است ، و آن اینکه اگر علل این دو انقلاب کبیر متفاوت بوده است ، احتمالا تاریخ خواهد توانست نتایج آنها را بهم نزدیک کند . انقلاب 1789 فرانسه ، اروپا و قسمت هایی از جهان آن روز را در یک مسیر فکری و یک نوع تمدن جدید قرار داد و قرائن بسیاری نشان میدهد که انقلاب امروز ، جهان سوم و کشورهای مسلمان را در راهی نو و جریانی متفاوت از گذشته قرار خواهد داد . بهمین دلیل موفقیت انقلاب ایران ، موفقیت یک قسمت بزرگ از جهان محروم و رنج دیده ی امروز خواهد بود و این ملاحظه ، رهبران انقلاب ما را ملزم میدارد که بخصوص به وجوه مشابهت انقلاب ایران ، نه تنها با انقلاب کبیر فرانسه ، بلکه با تمام انقلاب های گذشته ی جهان برای استفاده از تجربیات و احتراز از تکرار اشتباهات آنها ، توجه کنند .

یک پدیده ی مشترک تمام انقلاب ها ، که فارغ از شرایط زمانی و مکانی مربوط به خلق و خوی و طبیعت بشری است ، گردش ناگهانی بعضی عوامل مسئول رژیم مطرود و همکاری آنها با انقلابیون است . کمک این عوامل به دگرگون ساختن وضع موجود ، هر چند بار سنگینی از مسئولیت های گذشته را بر دوش داشته باشند ، مقبول است . بحث در علل این تغییر جهت نیست . انگیزه ها گوناگون است . گاه پشیمانی به موقع از کرده ها و برای جبران مافات است . گاه ترس و هراس از بازخواست و مجازات و تامین آینده ای بی دغدغه ی خاطر و متاسفانه در مواردی بهره گیری ناحق از نتایج انقلاب است . از این جماعت بسیاری هستند که از بیش از آنچه عامه ی مردم میدانند معصیت آلوده اند و برای آنکه کسی مجال و حوصله ی جستجو در گذشته ی آنها را نکند ، بیش از انقلابیون واقعی در تلاش و تحرکند و نعره های بلندتر و دردآلودتری میکشند .
در مرحله ی تخریبی انقلاب ، وجود آنها می تواند مغتنم باشد ، ولی در مرحله ی سازندگی انقلاب است که باید الزاما حضور این عوامل در مسیر انقلاب زیر نظر و مورد توجه خاص قرار گیرد .

بحکم تجربیات انقلاب های گذشته ، نباید اینان به صرف اینکه چند قدم در راه نیل به هدفهای انقلاب برداشته اند ، بعنوان رهروان صدیق برای همیشه تطهیر شوند . بلکه ضروری است که در معرض یک امتحان مداوم و مستمر قرار داشته باشند .یک نمونه ی مشهور این افراد – که من می خواهم آنها را نقش بازان انقلاب بخوانم – در انقلاب کبیر فرانسه ، « کنت دو میرابو » است که ذکر جمیل او پیشتر رفت . وقتی در آغاز سال 1789 ، فرمان انتخابات مجمع عمومی طبقاتی که بایستی از نمایندگان جداگانه ی جامعه ی اشراف ، جامعه ی روحانیون و طبقه ی سوم ( غیراشرافی-غیر روحانی ) تشکیل می یافت ، صادر شد ، کنت دو میرابو اشراف زاده ی بسیار اشرافی ، خود را کاندیدای طبقه ی سوم یعنی توده ی مردم کرد و از شهر « اکس آن پروانس » به نمایندگی مجمع انتخاب شد . از همان آغاز تشکیل مجمع و پس از بدل شدن آن به مجلس ملی موسسان ، به کمک قدرت بیان و بلاغتش قوانین مترقی متعددی را از تصویب گذراند تا جائیکه کمی قبل از مرگش به ریاست مجلس انتخاب شد . ولی کشف اسناد خیانت های او ، مردم پاریس را چنان آشفته کرد که جنازه اش را از معبد پانتئون بیرون کشیدند و به گورستانی بی نام بردند . میرابو اگر هم خیال زخم زدن به انقلاب مردم فرانسه را در سر می پخت ، مجال انجام آنرا نیافت . ولی دسته ی دیگری از این نقش بازان آنقدر ماندند تا بر همه روشن شد که آنها به انقلاب به چشم یک طعمه برای چپاول و غارت نگریسته بودند . نمونه های برجسته ی آنها « ژوزف فوشه » وزیر پلیس مخوف ناپلئون بناپارت ، « باراس » کارگردان کودتاها و « تالی ین » کارشناس کم نظیر بند و بست ها و سو استفاده های مالی بودند . این سه نفر در سپتامبر 1792 بعنوان نماینده ی مردم فرانسه به انقلابی ترین مجلس دوران انقلاب راه یافتند .
یکی دو ماه پیش از آن ، مردم پاریس از مرد و زن و بچه ، ، گروه گروه در حمله های ژوئیه و اوت به کاخ پادشاه ، با گلوله های گارد سوئیسی لوئی شانزدهم ، به خاک و خون غلطیده بودند و با ایثار جان خود ، پادشاه مستبد را از تخت به زیر کشیده بودند . لوئی شانزده بوسیله ی کنوانسیون ملی محاکمه میشد . مدارک تاریخی در دست است که در میان 387 نماینده ای که به مجازات اعدام پادشاه رای دادند ، جوش و خروش « فوشه » و « باراس » در حمله به پادشاه متهم ، از همه بیشتر و فریادهای نفرتشان از همه بلندتر و رساتر بود . شهرت انقلاب خود را خیلی زود تثبیت کردند ، اما خیلی زود نیت واقعی آنها که تقسیم غنائم خونین انقلاب بود ، روشن شد . یک نقشبازی طویل المده و طبق برنامه ی حساب شده را آغاز کردند . معمولا اینگونه افراد اولین هدف خود را حذف انقلابیون واقعی و مومن که سد راه مقاصد آنها می توانند شد ، قرار می دهند . بهمین منوال قهرمانان نقش باز ما ، ابتدا ماهرانه پیشکسوتان و رهبران انقلاب را که مانع بزرگی بر سر راهشان بودند یکی بعد از دیگری از میان برداشتند در کنار « روبسپیر » به محکومیت « دانتون » و « کامیل دمولن » رای دادند و آنها را بدست جلاد سپردند . بعد با توطئه ی آشکاری که در تاریخ بنام آنها ثبت است ، روبسپیر و یارانش را به پای گیوتین فرستادند . آنگاه سروران و کارگردانان بسیار اشرافی دوران بسیار فاسد بعد از روبسپیر شدند و عاقبت اسباب و ابزار کودتای 1799 ناپلئون بناپارت را فراهم کردند . دفتر انقلاب را برای سالهای طولانی بستند و دیکتاتوری نظامی ناپلئون اول و سلطنت دوباره ی بوربن ها و اورلئان ها را به ملت فرانسه هدیه کردند .

همانطور که گفتیم ، این وجود نقشبازان ، وجه مشترک تمام انقلاب ها در همه ی زمانها و مکانهاست . برای مثال تعدداد این نقشبازان که در انقلاب مشروطیت ایران در کنار مشروطه خواهان واقعی علم مشروطه خواهی بلند کردند و سپس پا بر اجساد قربانیان مشروطیت به ستم و تاراج پرداختند ، بیش از آن بود که بتوان به یادآوری نام و نشان آنها پرداخت . باز هم نزدیکتر ، در جنبش ملی شدن نفت ، که خود ما ، یعنی نسل ما ، شاهد عینی آن بودیم ، ماجرا از سر گرفته شد . در کنار یاران صدیق و واقعی مصدق ، چه بسیار کسان سنگ ملت و مبارزه با استثمار را به سینه زدند و بعد در حساس ترین لحظات ، بعضی باشاره ی اربابان خود و بعضی دیگر بخاطر آنکه دیدند از قبل رهبر جنبش ملی ایران غنیمتی عاید نمی شود ، از پشت به او خنجر زدند و یا رهایش کردند و به جستجوی غنیمت در دیگری را زدند .مردم این مملکت که برای رسیدن به این مرحله از انقلاب ایران سختی ها کشیده اند و قربانی ها داده اند ، چشم امید به روشن بینی رهبر انقلاب دوخته اند که تا سرحد امکان نگذارد نقش بازان ما ، که حضورشان در صفوف مردم پاکدل و پاک نهاد بخوبی مشهود است ، بازی را بجای خطرناکی برسانند و تجربه ی تلخ و مکرر تاریخ ، خدای نخواسته یکبار دیگر تکرار شود .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر